باید از لحظه های تکراری ِ روزمره گی ها هراس داشت ..
نه از تکراری بودنش البته ...
بلکه از ندیدن شان ! ..
از پردۀ پنجره هایی که آبروی چشمهای منتظر را خریدند ...
از دینگ ِ پیامک های تبلیغاتی ِ بی ربطی که ..
معلق ماندن ِ آدمها در گوشی ها را توجیه کردند ...
و از جیوه ای که پشت ِ شیشه ها ..
مـــــــــــــــــــــــردانه ایستاد تا تنهایی های آنسوی شیشه ها زمین نخورند ...
همین تکراری های دردآور ..
یک روز بی آنکه در گلو یا نگاه شکسته شده باشند ..
دیگر هـــــــــــــــــــــــرگز ..
تکرار نمیشوند ! ..
..self punishment...
برچسب : نویسنده : margesokoot بازدید : 94